در امتداد رسیدن

ساخت وبلاگ
چند افغانستانی در محیط کار ما حضور دارند. یکی شان جوان حدودا ۱۸ ساله ساده دلی است که بخاطر پشتکاری که در کار دارد معمولا کارهایم را به او میسپارم.امروز سوار ماشینش کردم که جایی برویم، در راه یک هیئت عزاداری را دید که خیابان را بند آورده بودند.خیلی عادی پرسید این جشن چند روز طول میکشد؟؟گفتم کدام جشن؟ مگر نمیبینی همه لباس مشکی پوشیده اند و گریه میکنند؟میدانستم سنی است ولی حتی افعانستانی های سنی هم یک سری اطلاعات درباره امام حسین و محرم دارند ولی این‌یکی انگار با ساده لوحی اش مرا سر کار گذاشته بود.پرسیدم واقعا نمیدانی محرم چیست؟؟ عاشورا و تاسوعا به گوشت نخورده؟؟ اسم امام حسین را نشنیده ای؟؟تا اسم امام حسین را شنید انگار کسی را شناخته باشد گفت اره دیشب موقع نگهبانی اسمش را روی پرچم آنهایی که رد میشدند دیدم. خیلی شلوغ کرده بودند . چند نفری هم محکم به سینه هایشان میزدند .... به من هم یک چای دادند!!!داشتم سعی میکردم خودم را جای او بگذارم و صحنه هایی را که دیده از نگاه او تحلیل کنم. واقعا کار سختی بود . ناگهان سوالی که انتظارش را داشتم پرسید .گفت چرا این کارها را میکنند؟ {تا حالا شده برای یک سوال کلی جواب داشته باشی و در عین حال هیچ جواب مشخصی نتوانی بدهی؟؟}واقعا در برزخ بدی گیر کرده بودم . منی که ادعای دین داری میکنم و الان بهترین موقعیت برای تبیین یکی از مهم ترین اصول دین و اعتقادم است دچار سکوت بدی شده بودم.نمیدانستم از کدام منظر باید برای این جوان غریبه با همه چیز حرف بزنم که عمق قضیه را درک کند و در عین حال دچار سر در گمی و گیجی نشود.خواستم از علت قیام و هجرت و یزید و ظلم و ظالم حرف بزنم اما میدانستم اینها چیزی نیست که او بخواهد بشنود.خواستم از اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 62 تاريخ : جمعه 29 مهر 1401 ساعت: 10:11